خواب دیدم....خواب دیدم....خواب یک بوسه
خواب یه هواپیما...
خواب دیدم مسافر اون هواپیما هستم، خواب دیدم که شاهد یه خطا از یه عده دزد و قاتل بودم...جزعیات در هم و بی معنی بود و حتی توی خواب چیز خواصی ندیده بودم فقط هویت اون آدمهای بد رو می دونستم و براشون یه تهدید به حساب می آمدم
تو همه بلبشوی خواب چشم و دل من به دنبال یه پسر چشم و ابرو مشکی پر می کشید
ترس بود تهدید بود خون بود خفگی بود ولی هیچ چیز به پر رنگی اون پسر نبود
یکی از آدمهای بد با دست ادای دار رو در آورد و به من حالی کرد که ما باید بکشمیت چون برامون خطرناکی ولی من هیچ حسی نداشتم خیلی خون سرد نگاهش کردم و به کار خودم ادامه دادم، من فقط اون پسر چشم و ابرو مشکی رو می خواستم
بالاخره یه صندلی خالی کنار اون پسر پیدا کردم خودم رو پرت کردم توش و حرف زدم یک یا دو جمله کوتاه به انگلیسی
جملات یادم نیست ولی گویا بودن، پسر کمی عقب رفت با تعجب وپر ازهمون حس علاقه ای که منو پرت کرده بود توی صندلی بقلی نگاهم کرد و بعد منو بوسید
اون بوسه همه خواب بود....همه چیز بود...برای دخترک توی خواب ترس و مرگ و آدمهای بد در مقابل اون چشمها و لبهایی که بوسیدنش وجود خارجی نداشتن
بیدار شدم پر از انرژی ، مملو از عشق......آره فقط با یه بوسه پر شده بودم از همه خالیهای وجودم
فقط چند ثانیه طول کشید تا همه چهار چوبها ، خوب و بدها و باید و نبایدها اون همه انرژی و عشق رو با یه سؤال به گند بکشن
خواب یه هواپیما...
خواب دیدم مسافر اون هواپیما هستم، خواب دیدم که شاهد یه خطا از یه عده دزد و قاتل بودم...جزعیات در هم و بی معنی بود و حتی توی خواب چیز خواصی ندیده بودم فقط هویت اون آدمهای بد رو می دونستم و براشون یه تهدید به حساب می آمدم
تو همه بلبشوی خواب چشم و دل من به دنبال یه پسر چشم و ابرو مشکی پر می کشید
ترس بود تهدید بود خون بود خفگی بود ولی هیچ چیز به پر رنگی اون پسر نبود
یکی از آدمهای بد با دست ادای دار رو در آورد و به من حالی کرد که ما باید بکشمیت چون برامون خطرناکی ولی من هیچ حسی نداشتم خیلی خون سرد نگاهش کردم و به کار خودم ادامه دادم، من فقط اون پسر چشم و ابرو مشکی رو می خواستم
بالاخره یه صندلی خالی کنار اون پسر پیدا کردم خودم رو پرت کردم توش و حرف زدم یک یا دو جمله کوتاه به انگلیسی
جملات یادم نیست ولی گویا بودن، پسر کمی عقب رفت با تعجب وپر ازهمون حس علاقه ای که منو پرت کرده بود توی صندلی بقلی نگاهم کرد و بعد منو بوسید
اون بوسه همه خواب بود....همه چیز بود...برای دخترک توی خواب ترس و مرگ و آدمهای بد در مقابل اون چشمها و لبهایی که بوسیدنش وجود خارجی نداشتن
بیدار شدم پر از انرژی ، مملو از عشق......آره فقط با یه بوسه پر شده بودم از همه خالیهای وجودم
فقط چند ثانیه طول کشید تا همه چهار چوبها ، خوب و بدها و باید و نبایدها اون همه انرژی و عشق رو با یه سؤال به گند بکشن
آیا اون پسر جزو گروه آدمهای بد بود؟
حالا این سؤال بی جواب جایگزین انتخابی ذهن منه برای اون همه حس قشنگ و مثل یه لوپ بی ا نتها توی کلم میچرخه و حافظه رو به دنبال جواب زیر و رو می کنه
ای کاش بیشتر دختر توی خواب بودم و بدون اهمیت دادن به هاشیه ها دنبال دلم میرفتم و از عشق و بوسه سر مست می شدم
آی کاااششش
حالا این سؤال بی جواب جایگزین انتخابی ذهن منه برای اون همه حس قشنگ و مثل یه لوپ بی ا نتها توی کلم میچرخه و حافظه رو به دنبال جواب زیر و رو می کنه
ای کاش بیشتر دختر توی خواب بودم و بدون اهمیت دادن به هاشیه ها دنبال دلم میرفتم و از عشق و بوسه سر مست می شدم
آی کاااششش
No comments:
Post a Comment